دختری بیست و دو ساله هستم که در ترم آخر دانشگاه هستم. همیشه سعی کرده ام به گونه ای زندگی کنم که از گذشته ی خود پشیمان نباشم .  این سخن علی (ع) همیشه در ذهن من است که حاصل کوتاه اندیشی پشیمانی و حاصل دوراندیشی سلامت است . اما مدتی است که موضوعی فکر من را مشغول کرده و آرامش من را بهم زده است . و آرامشی را که حاصل توکل من به خدا بود از من گرفته آن هم موضوع ازدواج است . اما این جمله که از تو حرکت و از خدا برکت درست نیست ؟ حتماً درست است . اگر من پسری را در اقوام بشناسم که از هشتاد درصد مسائل او با خبر باشم ، از ایمان ، اخلاق و خانواده ی او . این درست است که بنشینم و کاری نکنم ؟ به توکل اعتقاد دارم . اما همیشه به خود می گویم مبادا خداوند از من حرکت می خواهد و می خواهد که من با عقل خود این کار را بسنجم وحرکتی بکنم تا او برکت خود را شامل حال من بکند ؟ اگر من حرکتی نکنم و آن پسر ازدواج کند ، چطور این را به حساب تقدیر ، قسمت و صلاح و مصلحت بگذارم ؟ مثل کسی که درس نخواند و فقط دعا کند که قبول شود و وقتی قبول نشد بگوید که صلاح من نبود . خواهشم می کنم که من را راهنمایی کنید . آیا مقایسه ای که من انجام داده ام درست است ؟ 


 پاسخ سوالی از این دست را بارها من در دانشگاه ها و مراکز استان ها از دختر خانم ها شنیده می شود . اینجور سوال نشان از یک خلاء ویژه در خانواده و در جامعه است. آن خلاء هم این است که مثل اینکه کسی به فکر جوان ها نیست . یعنی انگار بزرگترها یادشان رفته که سن بچه ها می گذرد و ازدواج آنها به تأخیر میافتد. بهانه می آورند که حالا بگذارید درس خود را بخواند ، حالا کار پیدا کند ، حالا سربازی برود . این دست دست کردن پدر و مادرها خیلی اوقات کار دست بچه ها می دهد . اینکه این دختر خانم نجیب و خوب می گوید که من در نزدیکان خود آقا پسری را دارم که ویژگی های مثبت رفتاری و اخلاقی خوبی را دارد . آنقدر کسی به فکر من نیست که فکر می کنم بالاخره خودم باید کاری بکنم . این خلاء را من خواهش می کنم از  بزرگترهای فامیل و خانواده پر کنند . دقیقاً آن چیزی است که روز قیامت از همه ی ما سوال خواهد شد در مقابل دخترها و پسرهای جوان یا مردها و زن های تنهایی که در تنهایی خود مدام و روز به روز فرو می روند و اطرافیان هرکسی به کار خود مشغول است . اصلاً انگار دیگر کسی به دیگری کار ندارد . روز قیامت همه ی ما باید جواب دهیم بابت اینکه می توانستیم حرفی بزنیم ، اقدامی بکنیم ، راهی را باز کنیم و زمینه ی مثبتی را فراهم کنیم برای اینکه یک زنگی خوب و مثبت شکل بگیرد . نسبت به این مسئله جدی باشیم . اما در باره ی این دخترخانم و راه حلی که گفته بودند . کاری که در این زمینه می توان انجام داد این است که اگر شما می خواهید کار عاقلانه ای بکنید حتماً باید عقل خود را با ایمان همراه کنید . چون گاهی اوقات عقل ، عقل حیله گری و مکاری است . عقل وقتی که با نفس اماره رفیق شود ، بدجورکارهای اشتباهی انجام می دهد . روی مکر و حیله زرورق های قشنگی می کشد و بعد می گوید چاره ای نبود که اشکالی ندارد همه انجام می دهند . به این مسئله دقت کنید که یک دختر مومن و اهل فکر و دانایی ، باتوجه به نوشته ای که داشته اند معلوم است که نسبت به اینها توجه ویژه ای را دارند و این ویژگی ها را درخود پرورش داده اند . اینکه شما اقدام کنید خیلی خوب است. اما مهم این است که چه اقدامی باشد . آن اقدامی خوب است که همیشه سعی کرده ایم به شکل های مختلف به دوستان بگوییم . دنبال یک    واسطه ی عاقل ، دلسوز و خداترس بگردید. بین نزدیکان خود ، ترجیحاً هم جنس خود ، یعنی شما که دختر خانم هستید دنبال یک خانم در اطرافیان خود بگردید . خاله ، عمه یا یک کسی از بستگان که تجربه ی خوبی داشته باشد نه اینکه یک دختر جوان همسن خود شما یا چند سال بالا تر از شما  .  این روش اشتباهی است که گاهی اوقات بین جوان ها رایج می شود . یک خانم عاقلی که تجربه داشته باشد و بتواند حرف شما را بعنوان یک راز پیش خود نگاه دارد و خود را در مقابل آن آقا پسر قرار دهد . یعنی شما را جزء آن افرادی قرار دهد که باید به آن آقا پسر پیشنهاد بدهد . خیلی جدی مطرح کند و ویژگی های خوب شما را به او معرفی کند . و اعلام کند که من فکر می کنم که ایشان و خانواده هم تمایل دارند . اگر شما خواستید اقدامی کنید من حاضر هستم که پا درمیانی کنم . یعنی کاملاً خود او پیشنهاد دهنده ی این موضوع شود نه اینکه دختر خانم را وسط بیندازد و بگوید دل فلانی می خواهد با شما ازدواج کند آیا شما هم به او علاقه دارید یا خیر ؟ این بدترین حالت ممکن است و معلوم است که این فرد تدبیر و عقل لازم را نداشته است . دلسوز باید باشد تا در نهایت محبت و عاطفه جلو برود نه اینکه برای او فرقی نکند که نتیجه ی ماجرا چه می شود . بگوید من رفتم گفتم ولی فایده ای نداشت . معلوم است که با دلسوزی پیگیری نکرده است . و حتماً خداترس باشد یعنی حواس او به حرف هایی که می زند و هیچ کس غیر از آن آقا پسر شاهد آن نیست باشد . روزی باید همه ی این حرف ها را جواب بدهد . لنز دوربین مخفی خدا در خلوت های ما چند برابر می شود .  حواس خدا خیلی جدی تر در خلوت ها به ما است . ادبیات این گفتگو این است که این دختر خانم با یکی از بستگان نزدیک خود را ، خاله ، عمه ، مادربزرگ ، زن دایی یا زن عمو ، یک کسی که عاقل و دانا باشد با او صحبت   کند . این دختر خانم اعلام کند که من می خواهم یک رازی را از قلب خود به شما بگویم چون شما را دانا و خداترس می دانستم و نسبت بخود دلسوز دیدم . اجازه دادم که حرفی را که هنوز به مادر خود نزده ام به شما بگویم . برای همین می خواهم این حرف مرا به عنوان یک سر و یک راز ببینید نه اینکه پنج نفر دیگر بگویند فلانی این حرف را به ما زده است . بعد از گفتن این موضوع این راه را باز کند و اعلام کند که من می خواهم شما ببینید نظر این آقا پسر چیست . آیا واقعاً نسبت به من تمایل و فکری دارد یا نه اصلاً من درذهن او به دلایل مختلف خط زده هستم. تمایل دارم بدانم او واقعاً      می خواهد  در این زمینه پا بگذارد ؟ آیا نسبت به ویژگی های شخصی ، روحی و اخلاقی من و       ویژگی های پنهان و مثبت من آگاهی دارد یا خیر ؟ و بخواهد که اینها را بصورت مرحله بندی در اختیار این آقا قرار دهد  و نهایتاً خود را مستقیماً وارد موضوع کند . و بعد از آن اگر جواب آن آقا پسر مثبت بود ، زمینه ی ارتباط رسمی نه اینکه این دونفر را با هم دوست بکند بلکه ارتباط رسمی را فراهم کند که جلسه ی خواستگاری بتواند به صورت رسمی و سنتی خود شکل بگیرد . تا مبادا     زمینه ی سوء استفاده های غلط و ارتباط های عاطفی غلط پدید بیاید . این خانم واسطه ، ادبیاتی را که باید استفاده کند این است که بعنوان یک دلسوز بزرگتر در ارتباط با آینده از آن آقا پسر سوال کند که بالاخره چه زمانی آستین بالا می زنی و به ما شیرینی می دهی ؟ فکری داری یا خیر ؟ یعنی با خنده و شوخی صحبت را شروع کند . به صورت جدی نگوید که من یک مورد را پیدا کرده ام و             می خواهم تو ازدواج کنی . اینجوری نباید پیشنهاد بدهد . اول اینکه ببیند اصلاً این آدم در فضای ازدواج است . بعضی از پسرها ممکن است خود را خیلی دور از موضوع بگیرند و بعضی نیز ممکن است خیلی جدی بگویند که فردی مد نظر من است . نوع صحبتی که آن آقا پسر می کند تا حد زیادی خط مشی صحبت ها را مشخص می کند .  

مشاور: نیلچی زاده