قدم اول:
از دریچه ی چشم دیگران نگاه کردن . وقتی کسی در مقام انتقاد از شما حرفی می زند ؛ از دو حال خارج نیست ، یا قصد کمک دارد و یا اینکه می خواهد شما را ناراحت کند . ممکن است حرفش درست باشد یا غلط و یا در عین حال هم درست و هم غلط باشد . اما در ابتدای امر به این قبیل مسائل کاری نداشته باشید . به جای آن از انتقاد کننده سوالاتی بکنید تا دقیقا از نیتش با خبر شوید . هنگام طرح سوال نه حالت تدافعی بگیرید و نه روی جواب هایش قضاوت کنید . به جای همه ی این ها تنها سوال های مربوط به موضوع را از او بپرسید . سعی کنید دنیا را از دریچه ی چشم انتقادکننده نگاه کنید . اگر انتقاد کننده در لفافه و به طور مبهم انتقاد می کند و برچسب های توهین آمیز می زند ، از او بخواهید منظورش را روشن تر بگوید . از او بخواهید دقیقا بگوید که از کدام عمل شما ناراحت شده است . همین پرسش ساده می تواند وزنه ای از سنگینی بار انتقاد را از دوشتان بردارد و احتمالا جای برخورد خصمانه را با برخورد محترمانه و انتقاد متقابل عوض کند.
قدم دوم :
خلع سلاح انتقاد کننده . اگر کسی سر شما فریاد می کشد ، سه راه انتخاب دارید : می توانید در برابرش بایستید و فریادش را با فریاد پاسخ دهید -- با این کار اغلب تیرگی روابط شما از آنچه هست بیشتر می شود ؛ می توانید فرار را بر قرار ترجیح دهید و از تیر انتقاد فرار کنید -- با این عمل عزت نفس خودتان را خدشه دار می کنید و تحقیر می شوید و بالاخره می توانید سر جایتان باقی بمانید و معترض را خلع سلاح کنید .
قدم سوم :
پاسخ و مذاکره .پس از آنکه صحبت های انتقاد کننده را شنیدید و در برخورد با او از دو روش « از دریچه ی چشم دیگران نگاه کردن » و « خلع سلاح » استفاده کردید و حرف هایش را به نحوی تصدیق نمودید در موقعیتی قرار می گیرید که بتوانید موقعیت و احساساتتان را با قاطعیت با او در میان گذارید و درباره ی اختلافات احتمالی مذاکره کنید .
علی الاصول ، وقتی کسی به شما توهین می کند ، در یکی از مسیرهای غمگینی ، عصبانیت ، یا خوشحالی به حرکت در می آیید . هر روشی را که انتحاب کنید ، تجربه ای کلی است که روی تفکر ، احساسات ، رفتار و حتی جسم شما تاثیر می گذارد . اغلب ، اشخاص مستعد افسردگی مسیر غمگینی را می روند . اگر شما هم در زمره ی آن ها باشید بلافاصله انتقاد را قبول می کنید و بدون کمترین تحقیق و بررسی منظم و حساب شده ، به این نتیجه می رسید که کار اشتباهی کرده اید ؛ و بعد با استدلالهای بی پایه و اساس درباره ی اهمیت موضوع راه مبالغه می روید . ممکن است با تعمیم مبالغه آمیز به این نتیجه برسید که زندگی شما ، چیزی جز اشتباهات تکراری نیست . ممکن است به خود برچسب « همیشه خراب می کنم » را بزنید و به سبب انتظارات کامل گرایانه که خیال می کنید باید آدم صد در صد بی عیب و نقصی باشید ، خود را آدم بی ارزشی قلمداد کنید . در اثر این اشتباهات ذهنی افسرده می شوید و عزت نفستان را از دست می دهید . واکنش های کلامی تان بی حاصل ، بی تاثیر و انفعالی می شود.
برعکس ، ممکن است مسیر عصبانیت را بروید . برای اینکه ثابت کنید انتقاد کننده اشتباه کرده و شما عیب و ایرادی ندارید موضع تهاجمی می گیرید و همه ی اشکال ها را به او بر می گردانید .از قبول اشتباه خودداری می کنید زیرا بر اساس معیارهای کامل گرایانه ی شما ، به تمام مقدساتتان اهانت شده است . بنابر این با استناد به این شعار که بهترین دفاع حمله است ، لبه ی تیز تیغ را متوجه انتقاد کننده می کنید . ضربان قلبتان ناگهان بالا می رود و خونتان به خوش می آید . به احتمال زیاد موقتا به خاطر حرف هایی که به انتقاد کننده می زنید دلتان خنک می شود . او را بی ارزش خطاب می کنید ، اما متاسفانه او هم حرفتان را قبول نمی کند و در نتیجه رابطه میان شما و او به تیرگی می گراید .
اما اگر مسیر سوم را انتخاب کنید یا از عزت نفس برخوردارید و یا اینکه دست کم وانمود می کنید که برخوردارید . می گویید انسان ارزشمندی هستید که به کامل بودن احتیاجی ندارید و چون مورد انتقاد قرار گرفتید کنکاش می کنید که آیا راست می گوید ؟ چه کرده اید که اسباب انتقاد شده است ؟ آیا به راستی عمل اشتباهی کرده اید؟ با طرح یک سلسله سوالات بی طرفانه ، در موقعیتی قرار می گیرید که راه حلی پیشنهاد کنید . اگر جای توافق بود می توانید باب مذاکره را باز کنید . اگر معلوم شد که شما اشتباه کرده اید اشتباه را تصدیق می کنید ؛ و اگر انتقاد کننده اشتباه کرده بود می توانید موضوع را مؤدبانه با او در میان بگذارید . با این سیاست به عزت نفستان خدشه ای وارد نمی شود .
سلام مشاور...