سوال:
من توی یه خاندان لا مذهبی زندگی میکنم
درحال که خودم فردیم باافکار کاملا مذهبی ،رفتاراشون خیلی ازارم میده
حتی انقد زیاده که انگیزمو واسه زندگی دارم از دس میدم
من دوس ندارم بانامحرم روبوسی کنم ولی مجبورم خیلیم سعی کردم
بعضیاشون میدونن دیگه روبوسی نمیکنن ولی بعضیاشون نه
از مجالس غیبت وتهمت متنفرم ولی اینا انجام میدن نمیدونم چطوری باید باهاشون برخورد کنم
من قبلن خیلی بچه باشور وانرژی بودم ولی الان دارم انرژیمو از دس میدم
نمیدونم بااین اقوام اگه برم طلبگی موفق میشم یانه
هیچ خواهریم ندارم که باهاش حرف بزنم در حقیقت تنهام
توهین هایی که به حضرت اقا وبه خودم وچادرم وبقیه چیزایی که واسه من ارزشه میکنن خیلی آزارم میده
حتی باعث شده نسبت به پدر ومادرمم سرد باشم وکمتر بهشون احترام بذارم
به خدا داغونم..تورو خدا کمکم کنید بگید چطوری باهاشون رفتار کنم
.jpg)
سوال:
سلام،من نمیدونم برم رشته ی ریاضی یا تجربی؟
هر دو رشته رو دوست دارم اما واقعا نمیدونم نیاز جامعه کدومه؟
یعنی منظورم اینه.....
نمیتونم دقیقا هدفم رو تعیین کنم؟با کدومش پشیمون نمیشم.
همش از پشیمونی بعدش میترسم.خواهش میکنم راهنمایی کنید...
سوال:
سلام من یه دختر دبیرستانی هستم با یه نفر هم جنس خودم اشنا شدم خیلی زیاد دوسش دارم خیلی بهش وابسته شدم ولی چند هفته میشه ازش خبر ندارم امکان اینکه دیگه نتونم باهاش ارتباط برقرار کنم زیاده ولی کل فکرم شده همین بخاطر همین نمیتونم درست درس بخونم کمکم کنید دارم خیلی داغون میشم درست درس نمیخونم کمکم کنید چطوری از ذهنم بیرونش کنم؟؟؟
سوال:
سلام
من دیگه از بی هدف بودن خودم خسته شدم ،
،از اینکه هیچ وقت کار هام رو سر موقع انجام نمیدم ،از اینکه هر روزم تکراریه
خواهش می کنم کمکم کنید
سوال:
سلام.میخواستم یه برنامه ریزی خوب داشته باشم.لطفاکمکم کنید.باتشکر
مانعی در مسیر
در روزگار قدیم، پادشاهى سنگ بزرگى را که در یک جادة اصلى قرار داد. سپس در گوشه‌اى قایم شد تا ببیند چه کسى آن را از جلوى مسیر بر می‌دارد. برخى از بازرگانان ثروتمند با کالسکه‌هاى خود به کنار سنگ رسیدند، آن را دور زدند و به راه خود ادامه دادند. بسیارى از آن‌ها نیز به شاه بد و بیراه گفتند که چرا دستور نداده جاده را باز کنند. امّا هیچ‌یک از آنان کارى به سنگ نداشتند.
سپس یک مرد روستایى با بار سبزیجات به نزدیک سنگ رسید. بارش را زمین گذاشت و شانه‌اش را زیر سنگ قرار داد و سعى کرد که سنگ را به کنار جاده هل دهد. او بعد از زور زدن‌ها و عرق ریختن‌هاى زیاد بالاخره مؤفق شد. هنگامى که سراغ بار سبزیجاتش رفت تا آن‌ها را بر دوش بگیرد و به راهش ادامه دهد متوجه شد کیسه‌اى زیر آن سنگ در زمین فرو رفته است. کیسه را باز کرد پر از سکه‌هاى طلا بود و یادداشتى از جانب شاه که این سکه‌ها مال کسى است که سنگ را از جاده کنار بزند. آن مرد روستایى چیزى را می‌دانست که بسیارى از ما نمی‌دانیم!
۲۹
آذر
