دختری هیجده ساله هستم که تا بحال با هیچ پسری رابطه ای نداشته ام و خوشحال هستم . اما یک ماه پیش پسری با موبایل من تماس گرفت و اصرار کرد که با او صحبت کنم . بعد فهمیدم که از شهر دیگری است . او از ایمان من خوشش آمده و بدون اینکه مرا دیده باشد      می خواهد با خانواده ی خود به خواستگاری من بیاید . خیلی هم احساس دوست داشتن می کند . به مادرم گفتم او می گوید این حرف ها را باور نکن و جواب او را نده . خودم نیز به او علاقه پیدا کرده ام . با توجه به اینکه در خانواده ی متدینی هستم نمی دانم چه کنم . آیا چنین انتخابی درست است لطفاً مرا راهنمایی کنید . 

 پاسخ به این دوست خوب و به همه ی پسران و دختران نجیب و پاکدامن کشورمان که مراقب خود هستند و سعی می کنند مدیریت خویشتن را به بهترین شکل داشته باشند سلام می کنم . اما این اتفاق متأسفانه جزء اتفاقات مکرر است . یعنی اینکه یک نفر بصورت اتفاقی شماره ای را می گیرد ، آقا پسر یا دختر خانم ، و اعلام می کند که من می خواهم با شما دوست شوم . وقتی مقاومت طرف مقابل را می بیند، می گوید تصمیم دارم با تو ازدواج کنم . بهانه ای هم پیدا می کنم ، مثلاً اینکه چون نمی خواهی با من دوست شوی پس معلوم است که مومن هستی . یا از نوع حرف زدن تو خوشم آمده ، یا فکرهای تورا می پسندم و بالاخره بهانه ای پیدا می کند برای اینکه در قلب طرف مقابل جایگاهی برای خود پیدا کند . بعد از آن تماس های مکرر و پشت سرهم با فاصله های زمانی به گونه ای که آن به یک خیال نفسانی که رنگین کمان گناه به روی آن می افتد تبدیل شود .  یعنی فرد احساس می کند که تعلق خاطر پیدا کرده یعنی همان چیزی که دوست خوب ما گفته اند . اما اینکه چکار باید بکنیم و بهترین راه حل چیست ؟ یک فرمول کلی داریم آن هم این است که اگر آقا پسری واقعاً قصد ازدواج داشته باشد طبیعی است که پیشنهاد را بطور مستقیم و آنهم از طریق دوستی به شما ندهد . و اگر پیشنهاد داد برای اینکه شما مطمئن شوید و ضریب خطا را به صفر نزدیک کنید بهترین راه حل این است که بعد از کوتاه ترین و کمترین صحبت  اعلام کنید که من می خواهم شما با خانواده ی من مرتبط شوید . یعنی هم زمان اعلام کنید که گوشی دست شما و گوشی را به مادر خود بدهید . بگویید ظاهراً این فرد خواستگار است حتی لازم نیست که توضیحات ویژه ای هم بدهید . یعنی بجای اینکه شما در تله بیفتید طرف مقابلی که ادعایی دارد ادعای او سنجیده شود . اما اتفاق خاصی که اینجا افتاده این است که فقط تماس های تلفنی مکرر و پشت سرهم از لحاظ فکری و خیال نفسانی این زمینه را فراهم کرده برای اینکه یک تعلق خاطر کور بوجود بیاید . محبت حقیقی براساس شناخت است . این دختر خانم می گوید من به او علاقه دارم، او هم گفته تو چون مومن هستی من به تو علاقه دارم .  آیا این علاقه ارزشمند است و می تواند سرمایه ی یک زندگی مشترک شود ؟ چقدر یکدیگر را می شناسید ؟ چقدر خود را می شناسید ؟ به میزان اینکه خود و طرف مقابل را می شناسید و به میزان اینکه واقعاً طرف مقابل این قدرت را دارد که یک زندگی خوب و همسفری تا بهشت را با شما شروع کند ، ارزش دارد . اما شما یکدیگر را اصلاً نمی شناسید . فقط با چندبار تلفن زدن و کلمات شیرین احیاناً از روی اینترنت و جاهای دیگر به یکدیگر گفتن موجب می شود که راهزن دل وفکر شما شود . فرمول این است که حتماً بلافاصله در هرنوع تماسی از این دست ، اولاً اجازه ندهید که این ارتباط ادامه پیدا کند . چون در ضمیر ناخودآگاه ما ، طرف مقابل به واسطه ی قدرت دلبری جایگاه پیدا کرده است . شناخت باید در یک مرحله ی رسمی و جدی ایجاد شود . ازدواج یک مرحله ی رسمی و حقیقی است و درخفا و پنهانی با دوستی های پنهانی هیچگاه رخ نمی دهد . دوستی های پنهانی و تماس های مستقیم بین دو جنس مخالف برای این است که فرد به لذت های نفسانی خود برسد . گاهی لذت ها خیالی است و آنقدر این خیال را رنگین می کند که زمینه ی گناهان بعدی نیز برای فرد فراهم می شود . یعنی از یک مکالمه ی تلفنی سه ماهه ، بعد پیامک های زیاد به مدت یک سال یا دو سال ، متأسفانه من مواردی را داشته ام که تا هفت سال دو نفر  به این امید که روزی با هم ازدواج کنند ، ارتباط های سنگین و عجیب و غریب عاطفی با هم برقرار کرده اند . و خدای ناکرده در این مسیر به گناهان جدی هم دچار شده اند . چراباید سرمایه های پاکی و روحی و معنوی و اخلاقی خود را به حراج بگذاریم . بابت چیزی که نمی دانیم ارزش حقیقی دارد یا خیر . از کجا معلوم که این آقا پسر با چند دخترخانم دیگر هم ارتباطی این چنینی نداشته باشد . اینکه ما بخواهیم به کسی که او را نه     دیده ایم و نه می شناسیم و نه تحقیقی در باره ی او کرده ایم اعتماد کنیم و اجازه دهیم که در دل ما جا پیدا کند. مانند این است که کسی کلید خانه ی  خود را به دست شخصی بدهد که نمی داند دزد است یا نگهبان . این خطرناک ترین کاری است که ما می توانیم انجام دهیم . به عبارتی می توان گفت که این خانم از خودش رودست     می خورد . چون اجازه داده که این فرد در دل او جا پیدا کند . بهترین راه این است که از مادر بخواهد در مکالمه ی بعدی وقتی شماره ی این آقا را دید مستقیماً گوشی را بردارد. و قبلاً مادر را توجیح کند که شما با ایشان صحبت کنید و او را سنجش کنید اما با او برخورد بدی نکنید . اگر واقعاً آمادگی دارد که خواستگاری رسمی رخ دهد این امکان را فراهم کنید و شماره تلفن ، آدرس و نشانی از این آقا گرفته شود و تحقیقات انجام شود . این بهترین راه است . اما اجازه دهید اینجا یک توصیه هم به مادران بکنیم . مادرهای خوب ما گاهی فکر می کنند که نفس اینکه دخترها و پسرها بزرگ شده اند و دیگر برای خود تصمیم می گیرند ، به اسم استقلال طلبی گاهی فرزندان خود را رها می کنند . یعنی می گویند خوب چکار کنم نمی توانم او را کنترل کنم . تا دیروقت یا پیامک می زند و یا چت می کند یا از جنس مخالف مدام با او تماس می گیرند . من نمی دانم چه کنم اما ترجیح می دهم که راه حلی برای آن پیدا کنم . اولین راه حل این است که با فرزند خود با رفق و مدارا رفتار کنید. یعنی  نه یک برخورد سنگین و سخت و خدای ناکرده پرخاشگرانه داشته باشید، بخاطر آزردگی خاطر و تهدیدی که نسبت به او می بینید . نه اینکه بگویید ایرادی ندارد حالا ببینیم چه کسی است . بعضی از مادران متأسفانه حتی به نوعی دخترهاو پسرهای خود را تشویق می کنند . که اشکالی ندارد همه دوستانی از جنس مخالف دارند، تو هم داشته باش شاید همین مورد مناسبی بود و با او ازدواج کردی . این مسئله مانند این است که مادری فرزند خود را به بخش عفونی بیمارستانی ببرد و او را آماده کند برای اینکه انواع     ویروس ها وارد بدن این بچه شود . او در نهایت پاکی و معصومیت قلبی این آمادگی را دارد که هر ابراز محبتی را باور کند . و شما اجازه داده اید که هرکسی این ابراز محبت را به او بکند . دومین مرحله این است که وقتی دختر خانم شما این مسئله را اعلام کرد که آقا پسری با او تماس داشته است ، حتماً بخواهید که با شما تماس برقرار کند و رفتار دختر خود را تأیید کنید. مدام با او برخورد شدید نکنید و بگویید که خیلی خوب است که این پسر این حرف را زده است و اگر واقعاً قصد ازدواج دارد اجازه بدهید که من با او صحبت کنم . خیلی هوشمندانه و درنهایت احترام با اوصحبت کنید و اگر دیدید که مزاحم است آنوقت بعد از آن با او برخورد کنید . اگرمزاحم بود به او بگویید که اگر شما این تماس را ادامه دهید ، شماره ی شما به مخابرات داده می شود و پیگیری می شود . احیاناً از طریق پدر این خانواده با او برخورد کنند و پدر دو کلمه حرف مردانه با این جوانی که در نهایت خامی دل این دختر خانم را که در نهایت پاکی و نجابت است می دزدد بزند .

مشاور:نیلچی زاده